آشنای غریب |
یک روز تمام هم وغم من مملکت بودواسلام و جوانان و... امروز چنان گرفتار زرق و برق و پول و دنیا شده ام که هیچ شباهتی به آن جوان دیروز ندارم قادر به درک آن روز ها نیستم راستش اینقدر بدشده ام که نمیتوانم به آن روزها فکر کنم ای خدا به فریادم برس خیلی از توودوستا ن تو فاصله گرفته ام فاصله ی من وتو چطوری کم میشه؟بادعا با ادا با زر ؛ زور یا تزویر؟ من هیچکدام از اینهارو ندارم وبلد نیستم توخودت دستمو بگیر ونجاتم بده خدایاخدایاچی بگم چی بنویسم؟کمکم کن من دارم غرق میشم !
[ دوشنبه 90/12/8 ] [ 2:20 عصر ] [ حسنعلی ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |